دخترآریایی

مار که نه عقرب میشن

حداقل تجربه من این بوده. به هرکی محبت کردم نیش خوردم. نیش عقربم که نه از ره کینه اس بلکه از بیشعوریشه. چون حیونه. دور از جون حیوانات بعضیا همونم نیستن

دخترآریایی...

من الان چندساله همش خواب مشهد میبنم. دلیلشم نمیدونم ... خیلی به زیارت اعتقاد ندارم. بنظرم هرکی یکبار زیارت دلی داشته باشه کافیه همیشه تو خوابم مشهدم یا دارم میرم مشهد. دیشبم تو خوابم پرواز رو دیدم. مشکل من اینه که هر وقت خواب پرواز میبنم یهووو اوج میگیرم و حس میکنم دارم میرم اون دنیا یعنی میرم بالاتر از فضا.دیشب سعی کردم پرواز رو به جلو رو سعی کنم به صورت افقییییی حرکت کردم و یکهوووو سرعت پروازم زیاد شد طوری که حس کردم رسیدم مشهد. حالا چرا مشهد نمیدونم باید بگم این سرعتی که من تو خواب میبنم وحشتناکترین سرعتهههه. یعنی تو خواب دچار چنان ترسی از سرعت میشم. دخترآریایی...

داشتم کتاب کیمیاگرو میخوندم انقدر برام لذت بخش بود که وقتی به نیمه کتاب رسیدم گفتم کاش داستان ادامه پیدا میکرد و حال خوشم ادامه. یهو ذهنم گفت قراره ادامه پیدا کنه تو نیز باید افسانه شخصی خودت رو داشته باشی. خوشمزگی زندگی به همینه

با تشکر از ذهن عزیزم.تمام حس های خوب مال منه

دخترآریایی...

 همچی زنده اس و شعور دارد. درختان.ادمها. دیوار. روزها و همه

به نظرم تنها چیزی که بشر برای زندگی واقعی بهش نیاز داره یک روح جستجوگره. اینه که کودک رو شاداب میکنه. اون میدونه که خیلی چیزا رو نمیدونه. همین هست که خوندن کتاب کیمیاگر رو جذاب میکنه. 

خیلی وقتا باید همه اونچیزی که به خوردمون دادن دور بریزیم. به اخبار و گفتگو اعتماد نکنیم. خودمون خبرنگار خودمون باشیم. سفر کنیم. دنبال تجربه باشیم

افسانه شخصی خودمون رو بنویسیم.لذت ببریم از کشف حقیقت. جهان معماست.

دخترآریایی...

دیشب اونقدر گریه کردم تو خواب که خدا میدونه.مث بچه ها. بعد که بیدار شدم هنوز صورتم پر اشک بود . حالا چی . خوابم هم گریه دار نبود. خودم بیدار شدم کپ کردم چرا انقدر گریهههه میکردم. اصلا یه وضی.چرا ادم اغلب تو خواب شخصیتش با بیداری فرق داره.مثلا شجاع تر یا رک تر و پر احساس و حساستره

دخترآریایی...

 

خیلی جالبه و پیچیده

دخترآریایی...

با شناختی که از خودم بدست اوردم این عجیب نیس که یه جاییی تو هشتاد سالگی مسابقات المپیک شرکت کنم... البته اگر دوم بیارم.. تصور اینکه یک پیرزن هشتادساله تو مسابقه دوچرخه سواری شرکت کنه

فعلا که نه پول دارم نه وقت.

 

دخترآریایی...

این افتخاری فازش چیه که میاد به نفع اوتیسمی ها کار کنه ولی به خاطر یک عکس کنار جناب خان اونقدر بر اشفته میشه که هدفش یادش میشه. عمو اگر تو کارت برا خدا بود اصلا مهم نبود عکست کنار کی و اصلا عکسی ازت میزارن. کمبود شخصیت داری. به خداوندی خدا اگر منم شهرت داشتم برا کمک به اونایی که نیاز به کمک دارن دلقک یا گدا هم میشدم. گدای خدا هستم بزار گدا خلقم باشم. بعضیا لیاقت کارهای بزرگ رو ندارن فرصت پیش میاد پس میزنن.به جای اقای افتخاری اسم شما زین پس اقای شرمساری باید گذاشته بشه. ضمن اینکه به اعتقاد بنده جناب خان به خاطر لبخندی که بر لب مردم میاره یه نسبت نزدیک با خدا دخترآریایی...

بهترین نعمت به هر انسانی عقلههههه..پس اگر شما ادم عاقلی هستید خوش شانسید..بقیه اقبالهای دنیا پشیزی نمی ارزه.هرچند باعث شادی بشه یک همسایه داریم اسکووول... یک روز اشتباه کرد بدون دستکش رنگ مو زد... بعد یکی از انگشتاش اگزما گرفت... اون خوب شد....دندون درد گرفت...خواست بره دکتر من معرفی کردم ولی اونجا نرفت... رفت دکتر بدرد نخور... یکبارم خواهرش خورد زمین.. برگشته میگه فکر میکنی چرا انقدر بلا سرم میاد. من احمق نگفتم چون ذاتت خرابه ضمن اینکه خودت عقل نداری و حواستو جمع نمیکنی. گفتم نمیدونم شاید چشمت زدن. از اون روز دیگه اون دختره با ما رابطشو قطع کرد باهامون... از یکی دخترآریایی...

یکی از همکارامون که کارشم تو رشتش عالی بوده ظاهرا چن سال پیش تصادف میکنه... بعد تو کما میره و دچار یکسری مشکل میشه

بعد ریس اداری پشتیبانی ما که حیون به تمام معناست... در نبود مدیر منابع انسانی اخراجش کرد... بعدا هم که اومد و خواست برگرده .. این ریس اداری پشتیبانیمون گفت باید ابدارچی بشی. درحالی که طرف لیسانسه اس و کار بلد

نفرین بر برمکی تخم حروم حرومزاده.اولی بار نیست چنین کاری میکنه. اونقدر نفرین پشت سرشه که خانواده و خودش سقط بشن

دخترآریایی...